ای عشق همه بهانه از توست | ||
من خامُشم این ترانه از توست |
یک قطعه از سایه:
مست از خواب برانگیختمش | ||
دست در زلف کج آویختمش | ||
جام آن بوسه که میسوخت مرا | ||
تا لب آوردمش و ریختمش |
مژده بده مژده بده یار پسندید مرا | ||
سایهٔ او گشتم و او بُرد به خورشید مرا |
شعر نو از سایه:
آفتابا چه خبر؟
این همه راه آمدهای
که به این خاک غریبی برسی؟
ارغوانم را دیدی سر راه؟
مثل من پیر شده ست؟
چه به او گفتی؟ او با تو چه گفت؟
نه، چرا میپرسم
ارغوان خاموش است
دیرگاهیست که او خاموش است
آشنایان زبانش همه رفتهند
ارغوان ویران است
هر دومان ویرانیم.
نمونه غزل:
عاشق آن نیست که هر دم طلب یار کند
عاشق آن است که دل را حرم یار کند..